مهدیس اقبال
در ابتدای مسیر نوشتن هستم اما میدانم که میتوانم تا انتها بروم چون من یک نویسنده هستم
دست نوشتههای مهدیس
ببری در صندوق عقب ماشین
با محمد صدرا و عاطفه رفته بودیم سینما. رفتیم بچه زرنگ ببینیم. تیزرش که از صدا و سیما پخش میشد واقعن جذاب بود و منی که مامان محمدصدرا بودم هم
چگونه بشنویم تا صدای خودمان گم نشود؟
ماشین در جادهی تهران – مشهد در حال حرکت بود. زن با چشمانی سرخ و متورم، زیر چشمی مرد را که در حال رانندگی بود نگاه میکرد. آسمان از همیشه
چگونه از دست بدهیم تا از دست ندهیم؟
لبخند میزند و دندانهای زرد و کرمخوردهاش نمایان میشود. دستی به صورت پر از چاله چولهاش میکشد و ریشهای یکیدرمیان سفیدش را نوازش میکند. چند قطره عرق روی پیشانیاش رخ
بیجنبهها و مجیز گویان در یک قاب
هفت ماهه باردار بودم با شکمی به اندازهی یک هندوانهی بیست کیلوئی. در دانشگاه قم رشتهی ادبیات و زبان انگلیسی میخواندم. استاد درس ادبیاتمان از آن سبکهای هر هفته میپرسم
حقیقتی در مورد کیفیت روابط زناشویی در ادیان مسیحی که اکثر مردم از آن بیاطلاعاند
سریال «سرگذشت یک ندیمه»، ماجرایی است که قطعن چندین و چندبار اشکتان را جاری خواهد کرد. این سریال میتواند مجبورتان کند از شدت حرص دستتان را گاز بگیرید و فریاد
امید به زندگی با مرگ آغاز میشود
غرق در خوشی، تازه از سفر بازگشته بودیم. با لبانی پر از لبخند، زنگ در را فشردیم. اما آنچه انتظارمان را میکشید، لبخند نبود. چهرههایی درهم و اشکبار. لبخندهایی که
نامه نویسی و توانایی حل مسئله|مصاحبه با عاطفه عطایی
با او در مدرسهی نویسندگی آشنا شدم اتفاقا ساکن یک شهر از آب درآمده بودیم و به لطف جمعی از دوستان دیگر نویسنده قراری گذاشتیم و ملاقاتی. از آن به
معرفی و بررسی کتابهایی با موضوع آزار و اذیت جنسی کودکان
سالهاست به این موضوع فکر میکنم که رمان یا داستان کوتاهی در مورد سواستفادهی جنسی از کودکان بنویسم. کتابی که هم مادران و هم جامعه را از خطرات احتمالی آگاه
فیلم هندی برای آنها که فیلم هندی دوست ندارند
«در هندوستان، تماشای فیلم تنها یک سرگرمی نیست. فیلمها روشی برای زندگیاند.» (شاهرخ خان) آن زمان که عقل و معاش درست و حسابی نداشتم، گمان میکردم مادرم، مادر واقعی من