درباره‌ی نوشتن اینگونه هم می‌توان اندیشید

از زمانی که نوشتن را آغازیدم تا کنون به جنبه‌های مختلفی از وجودم دسترسی پیدا کرده‌ام. انگار نوشتن نوعی وسیله است برای پذیرش خود و آنچه در وجودمان به عنوان افکار، عقاید و خاطرات وجود دارد. پذیرش من، همانگونه که هستم. پذیرش من، همانگونه که بودم.

تمرین پذیرش و مدرسه‌ی نویسندگی

در گذشته بحث خودافشایی همیشه مرا می‌ترساند. اینکه در مورد خودم و آنچه که پشت سر گذاشته‌ام، سخن بگویم واقعن برایم وحشتناک بود. برملا شدن تمام رازهای به ظاهر مَگویم، چارچوب تنم را به لرزه می‌انداخت.  فکرش را هم نمی‌توانستم بکنم که روزی در مورد گذشته‌ام بنویسم و آن را در فضای اینترنت به انتشار بگذارم. اما آنقدر در مدرسه‌ی نویسندگی روی این موضوع و تاثیر داستان و تجربیات شخصی تاکید می‌شد که ذره ذره به این سمت کشیده شدم.

ترس از بیان آنچه هستم

نوشتن از خودم را با صفحات صبحگاهی شروع کردم. صفحاتی مخصوص به خودم. جایی که هیچ احدی به آن دسترسی نداشت. به خیال خودم هرآنچه داشتم و نداشتم را روی دایره ریخته بودم. اما با این حال خودسانسوری همچنان به قوت خود باقی مانده بود. تنها کاری که می‌کردم، گول زدن خودم بود. سپس حرف از تمرین نوشتار درمانی به میان آمد. استاد کلانتری می‌گفت تمام بخش‌های تاریک‌ ذهن‌تان را روی کاغذ بیاورید. سریع و بی وقفه بنویسید و تنها زمانی‌که ذهن‌تان خالی شد، دست از نوشتن بردارید و پس از اتمام کار، کاغذ را یا پاره کنید یا بسوزانید. نوشتم. سریع و بی‌وقفه. کاغذ را سوزاندم. دفعات اول بازهم، نوعی نیروی عجیب افسار قلمم را در دست می‌گرفت و باز آنطور که باید بی‌پرده حرف نمی‌زدم.

من تنها نبودم

با هربار نوشتن انگار پرده‌ای از ترس‌هایم پاره می‌شد و من به خودم، به آنچه که واقعن هستم نزدیک‌تر می‌شدم. همیشه فکر می‌کردم اگر از خودم بگویم دیگران قضاوتم خواهند کرد. گمان می‌کردم شاید مرا از دایره‌ی دوستی‌شان حذف کنند و یا نگاهشان به من تغییر کند. با نوشتن از خودم، با افشاگری‌هایم در خلوت، کم‌کم احساسی مثل حس رهایی در وجودم پیدا شد. در همین حین که از خودم می‌نوشتم، نوشته‌های دوستانم را نیز بررسی می‌کردم. نتیجه جالب توجه بود. به‌طرز عجیبی بسیاری از خاطرات من، خاصِ من نبود. دیگران نیز زندگی‌هایی داشتند پر از فراز و نشیب. پر از انتخاب‌ها و اشتباهات مختلف. بسیاری از دوستانم ماجراهایی را تجربه کرده و به اشتراک گذاشته بودند که من بارها از گفتنش سر باز زده بودم.

شروع یک تحول

آنچه که از نوشتن‌های خودافشایی نسیب من شده، مفهوم پذیرش است. همیشه گمان می‌کردم انسانی هستم مغرور، با اعتماد به نفس بالا و گاهن پررو. اما بعد از انجام تمرین‌های مدرسه‌ی نویسندگی، بعد از شنیدن در مورد خودسانسوری و در مقابلش تاثیرات خودافشایی، تازه متوجه شدم که چقدر از کمبود اعتماد به نفس رنج می‌بردم. من از خودافشایی به شناخت خود رسیدم و از شناخت به پذیرش آنچه که هستم. با این حال می‌دانم که راه زیادی برای درک بهتر مفهوم پذیرش در پیش دارم. اکنون درحال برداشتن نخستین گام‌ها ‌هستم. نوشتن تبدیل شده به بال‌هایی برای رهایی از بند تمام خودسانسوری‌ها. درست است که همچنان فکر می‌کنم فراز و نشیب‌های زندگی من ده به یک از بقیه بیشتر بوده است یا دیگران نیمی از اشتباهات من را هم مرتکب نشده‌اند. اما حالا با جرأت بیشتری مطالبی که در مورد من، انتخاب‌هایم، اشتباهاتم و گذشته‌ام است را منتشر می‌کنم. اکنون نیرویی به اسم پذیرش درکنارم دارم. نیرویی به اسم شهامتِ پذیرش. من این شهامت را مدیون نوشتن هستم.

6 نظرات

  1. مریم نانکلی

    لذت می‌برم از خوندن مطالب شما. خیلی ملموس تجاربتون رو می‌نویسید.

    1. مهدیس اقبال

      ممنونم عزیزم، اینکه وقت گذاشتید و خوندید برام خیلی با ارزشه

      1. مرضیه خواجه محمود

        پذیرش. چه نکته‌ی دقیقی. دقیقن همون چیزی که بیشتر موارد از نبودش رنج می‌برم.
        ممنونم مهدیس جان. عالی نوشتی

        1. مهدیس اقبال

          ممنوم مرضیه جانم. رسیدن به پذیرش اولین گام برای شروع رابطه‌ی خوب با خودمونه، با پذیرش می‌تونیم با خودمون مهربون‌تر رفتار کنیم.

  2. گلی موعودی

    چقدر خوب احساساتتونو بیان کردید. واقعن نوشتن بهترین رفیق ادم‌هاست ولی حیف که خیلی‌ها نمی‌دونند.

    1. مهدیس اقبال

      لطف دارید خانم موعودی نازنین. دقیقن حق با شماست، خیلی‌ها تاثیر نوشتن‌رو نمی‌دونند.

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *