چرا باید کتاب «شکارچی کرم ابریشم» را خواند

می‌خواهم رمانی بنویسم. بله می‌نویسم. واقعا فکر عجیب و غریبی است، به‌خصوص وقتی به سر آدمی چون من خطورکند؛ مأمور امنیتی بازنشسته، عبدالله حرفش یا آن‌طور که از بچگی در محله‌ای که متولد شدم صدایم می‌کردند، عبدالله فرفار.

دغدغه‌ی نوشتن

نوشتن و نویسندگی دغدغه‌ای است که ممکن است هر شخصی و در هر موقعیتی گرفتارش شود. همانطور که می‌بینید کتاب شکارچی کرم ابریشم نیز در مورد نوشتن است. راوی در پی نوشتن رمانی از وقایع زندگی خویش، ماجراهایی را پشت سر می‌گذراد، با نویسنده‌ای معروف آشنا می‌شود و در نهایت این مسیر به خودشناسی ختم می‌شود.

این کتاب را پیشنهاد می‌دهم

 به دلیل سبک شیرین آن در روایت کردن، و استفاده از جمله‌بندی‌های کوتاه و ناب پیشنهاد می‌کنم این کتاب را در لیست مطالعه‌ی خود قرار دهید. نویسنده از تعابیر و جملات زیبایی برای بیان منظورش استفاده می‌کند. شما می‌توانید در کنار لذت از خواندن کتاب، نکاتی در مورد نویسندگی نیز بیاموزید. 

جایی راوی داستان که همان شخصیت اصلی نیز هست، می‌گوید: «شب سنگین گذر بود و تاریک».

اگر شما بخواهید این جمله را بنویسید چگونه خواهید نوشت؟

احتمالن نویسنده‌های تازه‌کاری مثل من بگویند: شب سرد و سنگینی بود. تاریکی همه جا را فرا گرفته بود و انگار خیال صبح شدن نداشت.

طولانی شد نه؟ 

راوی داستان در طول مسیر بارها به کتاب فروشی سر می‌زند و به دنبال کتابی می‌گردد که هم آموزش نویسندگی را در یک شب، به‌طور معجزه‌آسایی انجام دهد. و هم حال روحی‌اش را بهبود ببخشد. در یکی از همین صحنه‌ها با خود می‌گوید: «به دنبال رمانی می‌گشتم روان، که آتش درونم را تندتر کند و بازمانده‌ی شب را با من بگذراند، همچون دلداده‌ای که شبی را در آغوش معشوق به صبح می‌رساند». در این جمله شما هم متوجه‌ی علاقه‌ی راوی به نویسندگی می‌شوید و هم متوجه حال روحی مشوش او. نشان دادن حالات و احوالات شخیصت‌هایی که می‌سازیم شاید یکی از سخت‌ترین بخش‌های نویسندگی باشد. اینکه در دام زیاده‌گویی نیفتیم و از آن‌طرف خیلی راحت سر اصل مطلب نرویم و با گفتن جملاتی همچون پریشان بود، غمگین بود، عصبانی بود، کار را تمام نکنیم.

نویسنده در سراسر کتاب، نکاتی در مورد نوشتن رمان و شرایط ظاهری و روحی نویسنده به هنگام تحریر، بیان می‌کند. این نکات آنقدر ملموس و کاربردی به نظر می‌رسند که خواننده‌ی مشتاق نوشتن را به طرزعجیبی به فکر وامی‌دارد. وسوسه‌تان می‌کند تمام نکاتی را که گفته به سبک و سیاق خود اجرا کنید. پوشیدن لباس رسمی، به سبک دیوانه‌ها و درمیان آنها زندگی کردن، زندانی شدن و شناخت نزدیک هر گروه و دسته‌ای از جامعه.

نیاز به بازخورد

تایید گرفتن از شخصی که نویسنده خطاب می‌شود، برای فردی عاشق نوشتن و در ابتدای مسیر می‌تواند به منزله‌ی برنده شدن بلیت لاتاری باشد.  این روزها در دوره‌ی سایت نویسنده، برای هر مطلبی که می‌نویسم بازخورد دریافت می‌کنم، و به خوبی می‌دانم که چه حس شگرف و خاص و فوق‌العاده‌‌ای دارد. راوی کرم ابریشم نیز از این قائله مستثنا نیست. «نویسنده سیگار بر لب، در اوج تفرعن و کبریا آمد. یکباره دید پیش پایش سبز شدم. می‌خواستم تنها باشد و ماجرا بینمان بماند. دوست داشتم ببینم چطور کیفور می‌شود. دلم می‌خواست مرا از نقدها و رهنمودهایش بی‌نصیب نگذارد تا رمان پر و پیمانی بنویسم». میل به دیده شدن، تایید شدن و یا حتی نقد شدن توسط فردی که می‌دانیم خود نیز اهل قلم است و سمت استادی را از آن خود کرده، چنان ذوقی در نویسنده‌ی تازه‌کار ایجاد می‌کند که برای بهتر شدن کارش از هیچ تلاشی مذائقه نخواهد کرد. 

ماهیت خودافشایی نویسندگی

زمانی که شروع به نوشتن می‌کنیم دست و ذهن‌مان از هر داستانی خالی است مگر همان‌هایی که تجربه کرده‌ایم. هرچه در ذهن داریم روی برگه می‌آوریم. زندگی‌مان را روی دایره می‌ریزیم. و به خیال خودمان شاهکاری ادبی خلق می‌کنیم. غافل از آن که زندگی ما به سبک یک گزارش برای هیچ کس جز خودمان جذاب و خوانندنی نخواهد بود. هنر نویسنده این است که تجربه‌ی زیسته‌اش را به سبک داستانی و با استفاده از عناصر خیال و داستان‌سرایی به سبکی حرفه‌ای، خواندنی کند. جایی نویسنده‌ی معروف درون کتاب در جواب شنیدن داستانِ راوی می‌گوید: «چیزی که خوندی، مقدمه‌ی یه رمان نیست، یه گزارش امنیتیه». برای نوشتن داستان دوبال خیال و واقعیت باید در کنار هم به پرواز درآیند. در جایی دیگر از کتاب اینچنین می‌خوانیم: «واقعیت شانه به شانه‌ی تخیل گام برمی‌دارد…فرمول نوشتن این است…هر نوشتنی».

ایده گرفتن از آنچه اطرافمان می‌بینیم

نویسنده‌ی خوب، شخصی است که از هر موضوع و هر شخصیتی بتواند داستانی بسازد. نویسنده باید بتواند درون انسان‌ها سفر کند و داستان مخصوص هر فرد را به شیوه‌ای هنرمندانه و در چارچوب مختص به خودش بنویسد. در این کتاب قهوه‌خانه‌چی برای نویسنده‌ی تازه‌کار شخصیتی جذاب است و سوژه‌ای مناسب برای نوشتن. راوی به شخصیت‌های اطرافش به چشم ایده‌ای برای نوشتن می‌نگرد و سعی می‌کند تک‌تک حالات و درونیات‌شان را مورد بررسی قرار دهد. نویسنده‌ی معروف شخصیت‌ها را به دو گروه قربانی و قربان‌گذار تقسیم می‌کند. 

البته که این تقسیم‌بندی خالی از ایراد نیست اما برای شروع نوشتن به نظر می‌رسد که کمک کننده باشد. شما شخصیت‌های داستان‌تان را به چند نوع می‌توانید تقسیم کنید؟

 تعریف نویسنده از این دو نوع شخصیت را باهم ببینیم. «قربانی کسیه که ندانسته تو دامی که براش پهن شده می‌افته و این ماجرا اونقدر تکرار می‌شه که افتادن تو دام عادتش بشه، ولی قربان‌گذار اونیه که با پای خودش می‌ره طرف دام و در طول زندگیش دنبال دام می‌گرده».

نوشتن قبل از اینکه شجاعت و استعداد بخواهد، نیازمند اطلاعات است

برای نوشتن در مورد هر موضوعی باید  حداقل تحقیقی انجام داد. نوشتن برمبنای دانسته‌های خودمان متن ما و داستان‌مان را دم بریده و بی‌معنی می‌کند. اصالت و انسجام را از آن می‌کاهد و به خواننده این حس را منتقل می‌کند که چیزی در نوشته‌ی ما کم است. در گوشه‌ای از کتاب نویسنده‌ی ماهر راوی داستان را اینچنین نصیحت می‌کند: «حواست بهش باشه. باهاش دوستی کن. نقبی به گذشته‌اش بزن. خیلی جدی ببین دل‌مشغولیش چیه».

باید شخصیت داستان‌مان را به خوبی بشناسیم. باید در کنارش زندگی کنیم. باید نحوه‌ی شاد شدن، خندیدن، گریستن و حتی درد کشیدن‌اش را ببینیم. 

کتاب شکارچی کرم ابریشم، کتابی است که نه تنها جذاب و خواندنی است بلکه شما را در مسیر نوشتن راهنمایی می‌کند و در نهایت اصول خودشناسی را در این سفر بازگو می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *